این سوره لقمان سى و چهار آیت است و پانصد و چهل و دو کلمت و دو هزار و صد و ده حرف. جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت که بمدینه فرو آمد: و لوْ أن ما فی الْأرْض منْ شجرة أقْلام تا آخر سه آیت. حسن گفت: جمله سورة مکى است مگر یک آیت: الذین یقیمون الصلاة و یوْتون الزکاة از بهر آنکه فرض نماز و فرض زکاة بمدینه فرو آمد، و درین سورة منسوخ نیست مگر این کلمات: و منْ کفر فلا یحْزنْک کفْره این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف و باقى آیت محکم.


روى ابى بن کعب قال: قال رسول الله (ص): «من قرأ سورة لقمان کان له لقمان رفیقا یوم القیامة و اعطى من الحسنات عشرا بعدد من عمل بالمعروف و عمل بالمنکر».


قوله الم، تلْک آیات الْکتاب یعنى تلک الحروف الثمانیة و العشرون آیات الْکتاب الْحکیم. و قیل معناه هذه الآیات تلک الآیات التى وعدتم فى التوریة و یجوز ان یکون تلک اشارة الى الآیات فى هذه السورة، اى هذه آیات الکتاب الحکیم، اى المحکم و هو الممنوع من الفساد و البطلان، و قیل الحکیم هاهنا هو المتضمن للحکمة.


هدى و رحْمة قراءة العامة بالنصب على الحال و القطع و قرأ حمزة و رحْمة بالرفع، یعنى هذا الکتاب هدى و رحْمة للْمحْسنین سماه هدى لما فیه من الدواعى الى الفلاح و الالطاف المودیة الى الخیرات و المحسن لا یقع مطلقا الا مدحا صفة للمومنین و فى تخصیص کتابه بالهدى و الرحمة للمحسنین دلیل على انه لیس بهدى لغیرهم و قد قال تعالى: و الذین لا یوْمنون فی آذانهمْ وقْر و هو علیْهمْ عمى، و قال تعالى: و إنه لحسْرة على الْکافرین هدى در قرآن برهشده وجه است و جمله این وجوه بدو معنى بازمیگردد: یکى دعوت، و دیگر شرح و توفیق.


اما آنچه بمعنى دعوت است بانبیاء و ائمة و شیاطین اضافت کرد، انبیاء را گفت: و لکل قوْم هاد اى داع، و ائمه را گفت: و جعلْناهمْ أئمة یهْدون بأمْرنا اى یدعون بامرنا، و شیطان را گفت: کتب علیْه أنه منْ تولاه فأنه یضله و یهْدیه إلى‏ عذاب السعیر اى یدعوه.


و آنچه به معنى شرح و توفیق است حق تعالى بخود اضافت کرد که جز وى جل جلاله کس را روا نیست و مخلوق را سزا نیست، بندگان را خود توفیق ایمان دهد و دلها بمعرفت خود روشن گرداند، و مر بنده را توحید خود کرامت کند و راه بخود خود نماید: و إن الله لهاد الذین آمنوا و ما أنْت بهادی الْعمْی عنْ ضلالتهمْ إنک لا تهْدی منْ أحْببْت و از روى لغت معنى هدى امالت است، یقال: فلان یتهادى فى مشیته اى یتمایل، فعلى هذا التأویل هدى الله یعنى امالة قلب الانسان من الکفر الى الایمان و من الضلالة الى السنة.


آن گه محسنان را تفسیر کرد گفت: الذین یقیمون الصلاة یدیمونها بحقوقها و حدودها و شرائطها. شرائط نماز دو قسم است: قسمى شرائط جواز گویند یعنى فرائض و حدود و اوقات آن، و قسمى شرائط قبول گویند یعنى تقوى و خشوع و اخلاص و تعظیم و حرمت آن. قال الله تعالى: إنما یتقبل الله من الْمتقین و تا این هر دو قسم بجاى نیارد معنى اقامت درست نشود. ازینجا است که رب العزة در قرآن هر جاى که بنده را نماز فرماید أقیموا الصلاة گوید و صلوا نگوید و یوْتون الزکاة اى یعطونها بشروطها الى مستحقیها و همْ بالْآخرة اى بالدار الآخره و الجزاء على الاعمال همْ یوقنون فلا یشکون فى البعث و الحساب. و انما اعاد لفظة «هم» للتوکید فى الیقین بالبعث و الحساب.


أولئک على‏ هدى منْ ربهمْ، على هدى بیان عبودیت است، من ربهم بیان ربوبیت است، بعد از گزارد معاملت و تحصیل عبادت ایشان را بستود، هم باعتقاد سنت هم بگزارد عبودیت، هم باقرار ربوبیت. و فى الایة دلیل ان العبد لا یهتدى بنفسه الا بهدایة الله تعالى. الا ترى انه قال عز و جل: على‏ هدى منْ ربهمْ رد على المعتزلة فانهم یقولون: العبد یهتدى بنفسه.


و من الناس منْ یشْتری لهْو الْحدیث یعنى یختار لهو الحدیث. و قیل یشترى بماله کتبا فیها لهو الحدیث. مقاتل گفت: در شأن النضر بن الحارث فرو آمد، مردى کافر دل کافر کیش بود، سخت خصومت با رسول خدا، قتله رسول الله صبرا حین فرغ من وقعة بدر. مردى بازرگان بود سفر کردى بدیار عجم و در زمین عجم اخبار پیشینیان: قصه رستم و اسفندیار و امثال ایشان بخرید و قریش را گفت محمد آنچه میگوید از قصه پیشینیان چون عاد و ثمود هم چنان است که من بشما آوردم از اخبار رستم و اسفندیار و اکاسره. قریش استماع قرآن در باقى کردند و همه روى بوى آوردند و آن قصه‏هاى عجم مى‏شنیدند اینست که رب العالمین گفت: لیضل عنْ سبیل الله یعنى یضل بتلک الکتب عن تدبر آیات الله. و قیل: ان قراءة کتب العجم یشککهم فیما جعله للنبى حجة من ذکر اخبار الامم الماضیة.


ثم قال بغیْر علْم اى لا یستحق ان یسمى عالما من فعل هذا الفعل من اضلال نفسه و اضلال غیره. و قیل لم یعلم ما فى عاقبة ذلک من الوزر. ابن عباس و مجاهد گفتند: لهْو الْحدیث غنا و سرود فاسقان است در مجلس فسق. و آیت در ذم کسى فرو آمد که کنیزکان مغنیات خرد تا فاسقان را مطربى کنند، فیکون المعنى یشترى ذات لهو الحدیث.


روى ابو امامة قال: قال رسول الله (ص): «لا یحل تعلیم المغنیات و لا بیعهن و اثمانهن حرام».


و فى مثل هذا نزلت الایة و من الناس منْ یشْتری لهْو الْحدیث. و ما من رجل یرفع صوته بالغنا الا بعث الله علیه شیطانین احدهما على هذا المنکب و الآخر على هذا المنکب فلا یزالان یضربانه بارجلهما حتى یکون هو الذى یسکت. و عن ابى هریرة ان النبى (ص) نهى عن ثمن الکلب و کسب الزمارة.


و قال مکحول: من اشترى جاریة ضرابة لیمسکها لغنائها و ضربها مقیما علیه حتى یموت لم اصل علیه، ان الله یقول: و من الناس منْ یشْتری لهْو الْحدیث الایة...


قال سعید بن جبیر: لهْو الْحدیث معناه یستبدل و یختار الغناء و المزامیر و المعازف على القرآن. و قال سبیل الله القرآن. لیضل عنْ سبیل الله یعنى لیضل غیره بذلک عن استماع القرآن. و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو لیضل بفتح الیاء، اى لیضل هو بهذا الفعل عن سبیل الله. و عن ابى امامة قال: قال رسول الله (ص): ان الله بعثنى هدى و رحمة للعالمین و امرنى بمحو المعازف و المزامیر و الاوثان و الصلب و امر الجاهلیة و حلف ربى بعزته لا یشرب عبد من عبیدى جرعة من خمر متعمدا الا سقیته من الصدید مثلها یوم القیامة مغفورا له او معذبا و لا یسقیها صبیا صغیرا ضعیفا مسلما الا سقیته مثلها من الصدید یوم القیامة مغفورا له او معذبا و لا یترکها من مخافتى الا سقیته مثلها من حیاض القدس یوم القیامة، لا یحل بیعهن و لا شراهن و لا تعلیمهن و لا التجارة بهن، و ثمنهن حرام یعنى الضوارب.


و عن محمد بن المنکدر قال: بلغنى ان الله عز و جل یقول یوم القیامة این الذین کانوا ینزهون انفسهم و اسماعهم عن اللهو و مزامیر الشیطان ادخلوهم ریاض المسک، ثم یقول للملائکة اسمعوا عبادى حمدى و ثنائى و تمجیدى. و اخبروهم ان: فلا خوْف علیْهمْ و لا همْ یحْزنون. و یتخذها هزوا قرأ حمزة و الکسائى و یعقوب بنصب الذال عطفا على قوله لیضل و قرأ الآخرون بضم الذال عطفا على قوله یشترى، و المعنى و هو یتخذها هزوا اى یتخذ آیات الله هزوا، یعنى یعیبها و یحقرها و یتسفه على من یقرأها أولئک لهمْ عذاب مهین مخز مذل.


و إذا تتْلى‏ علیْه آیاتنا ولى مسْتکْبرا هذا دلیل على ان الایة السابقة نزلت فى النضر بن الحارث، یعنى و اذا قرى علیه آیات کتابنا اعرض عن تدبرها متکبرا رافعا نفسه عن طاعة رسولنا و الاصغاء الى ما یتلوه علیه من آیاتنا کأنْ لمْ یسْمعْها یعنى لم یتدبرها و لم یفکر حتى هو بمنزلة من لا یسمع لوقر و صمم فی أذنیْه یقال وقرت اذنه و وقرها الله اللهم قر اذنه فبشرْه بعذاب ألیم.


إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات الایمان التصدیق بالقلب و تحقیقه بالاعمال‏ الصالحة و لذلک قرن الله بینهما و جعل الجنة مستحقة بهما. قال الله تعالى: إلیْه یصْعد الْکلم الطیب و الْعمل الصالح یرْفعه. و قیل استحقاق الجنة بالایمان و استحقاق الدرجات بالاعمال لهمْ جنات النعیم اضاف الجنات الى النعیم لتحقیق النعیم بتلک الجنات. و قیل جنات النعیم احدى الجنان السبع على ما روى وهب بن منبه عن ابن عباس: قال: خلق الله الجنان یوم خلقها فصلى بعضها على بعض فهى سبع جنان: دار الجلال، و دار السلام، و جنة عدن و هى قصبة الجنة مشرفة على الجنان کلها، و جنة المأوى، و جنة الخلد، و جنة الفردوس، و جنات النعیم. قال: و الجنان کلها مائة درجة ما بین الدرجتین مسیرة خمس مائة عام، حیطانها لبنة من ذهب و لبنة من یاقوت و لبنة من زبرجد، ملاطها المسک و قصورها الیاقوت و غرفها اللولو و مصاریعها الذهب و ارضها الفضة و حصباوها المرجان و ترابها المسک، اعد الله لاولیائه یقول تعالى: اولیائى جوزوا الصراط بعفوى و ادخلوا الجنة برحمتى.


خالدین فیها وعْد الله نصب على المصدر و حقا حال للوعد، اى وعد الله وعدا حقا اى من صفة وعد الله انه حق و حاله انه ینجز لا محالة و هو الْعزیز المنیع لا یغلب و لا یقهر الْحکیم لا یسهو فى فعله و لا یغلط.


خلق السماوات بغیْر عمد تروْنها الهاء راجعة الى السماوات لا غیر یعنى خلق السماوات السبع و امسکها بقدرته على غیر عمد و انتم ترونها کذلک و العمد جمع عمود و ألْقى‏ فی الْأرْض رواسی أنْ تمید بکمْ یعنى لان تمید بکم لقوله: یبین الله لکمْ أنْ تضلوا یعنى لئلا تضلوا، و بث فیها منْ کل دابة مع کثرتها و اختلاف اجناسها. و أنْزلْنا من السماء اى من السحاب مطرا فى اوقات الحاجات الیها فأنْبتْنا فیها اى فى الارض منْ کل زوْج کریم اى من کل صنف جنس من النبات حسن المنظر کثیر المنافع، و قیل: سماه کریما لانه یکرم على العباد ما ینتفعون به.


هذا خلْق الله اى هذا الذى عددته علیکم، خلق الله اى مخلوقه فاقام الخلق مقام المخلوق توسعا کقولک: هذا درهم ضرب الامیر اى مضروبه، فأرونی ما ذا خلق الذین منْ دونه عن آلهتکم التی تعبدونها، یعنى ارونى ما ذا خلقه الاصنام اى لیس یقدرون على ذلک لانها عاجزة عن الخلق و هى فى ذواتها مخلوقة، بل الظالمون اى الکافرون، فی ضلال مبین فى ذهاب عن الخلق بین واضح بان و ابان بمعنى واحد.


و لقدْ آتیْنا لقْمان الْحکْمة لقمان مردى حکیم بود از نیکمردان بنى اسرائیل خلق را پند دادى و سخن حکمت گفتى و در عهد وى هیچ بشر را آن سخن حکمت نبود که او را بود. و علماء تفسیر متفق‏اند که از اولیاء بود نه از انبیاء مگر عکرمة که وى تنها میگوید پیغامبر بود و این خلاف قول مفسران است. و گفته‏اند پیغامبر نبود اما هزار پیغامبر را شاگردى کرده بود و هزار پیغامبر او را شاگرد بودند در سخن حکمت. و خلاف است که حرفت وى چه بوده، قومى گفتند نجار بود، قومى گفتند خیاط بود، قومى گفتند شبان بود. روزى مردى بوى بگذشت و بنى اسرائیل او را جمع شده بودند و ایشان را پند میداد آن مرد گفت: تو نه آن شبانى که با من بفلان جایگه گوسپند بچرا داشتى؟ لقمان گفت: آرى من آن شبانم که تو دیدى.


آن مرد گفت: بچه خصلت باین پایگاه رسیدى؟ گفت: بصدق الحدیث و اداء الامانة و ترک ما لا یعنینى بسخن راست گفتن و امانت برمت گزاردن و آنچه در دین بکار نیاید و از آن بسر شود بگذاشتن. و نسب وى بقول محمد بن اسحاق هو لقمان بن ناعور بن ناخور بن تارخ و هو آزر. وهب گفت: ابن اخت ایوب بود. مقاتل گفت: ابن خاله ایوب بود و بیشترین مفسران میگویند غلامى سیاه بود نوبى ستبر لب، بزرگ بینى، زفت ساق، ستبر گردن، بلند بالا، ادبى تمام داشت و عبادت فراوان، و سینه آبادان، و دلى بنور حکمت روشن. بر مردمان مشفق و در میان خلق مصلح و همواره ناصح. خود را پوشیده داشتى، و بر مرگ فرزندان و هلاک مال غم نخوردى و از تعلم هیچ نیاسودى. حکیم بود حلیم و رحیم و کریم. و در عصر داود بود، سى سال با داود همى‏بود بیکجاى. و از پس داود زنده بود تا بعهد یونس بن متى و سبب عتق وى آن بود که مولى نعمت وى او را آزمونى کرد تا بداند که عقل وى چند است و حکمت و دانش وى کجا رسیده. گوسپندى بوى داد گفت این را قربانى کن و آنچه از جانور خوشتر و نیکوتر است بمن آر لقمان از آن گوسپند دل و زبان بیاورد. گوسپندى دیگر بوى داد که این را قربان کن و آنچه از جانور بتر است و خبیث‏تر بمن آر. لقمان همان دل و زبان بوى آورد، خواجه گفت این چه حکمت است که از هر دو یکى آوردى گفت: انهما اطیب شى‏ء اذا طابا و اخبث شى‏ء اذا خبثا. خواجه آن حکمت از وى بپسندید و او را آزاد کرد.


و عن نافع عن ابن عمر قال: سمعت رسول الله (ص) یقول حقا اقول لم یکن لقمان نبیا و لکن کان عبدا کثیر التفکر حسن الیقین احب الله فاحبه فمن علیه بالحکمة.


و روى انه کان نائما نصف النهار فنودى یا لقمان هل لک ان یجعلک الله خلیفة فى الارض فتحکم بین الناس بالحق؟ فاجاب الصوت فقال: ان خیرنى ربى قبلت العافیة و لم اقبل البلاء و ان عزم على فسمعا و طاعة فانى اعلم ان فعل بى ذلک اعاننى و عصمنى. فقالت الملائکة بصوت لا یراهم: لم یا لقمان؟ قال لان الحاکم باشد المنازل و اکدرها یغشاه الظلم من کل مکان ان یعن فبالحرى ان ینجو و ان اخطأ اخطأ طریق الجنة و من یکن فى الدنیا ذلیلا خیر من ان یکون شریفا و من یختر الدنیا على الآخرة تفته الدنیا و لا یصیب الآخرة فعجبت الملائکة من حسن منطقه فنام نومة فاعطى الحکمة فانتبه و هو یتکلم بها. ثم نودى داود بعده فقبلها فلم یشترط ما اشترط لقمان فهوى فى الخطیئة غیر مرة کل ذلک یعفو الله عنه و کان لقمان یوازره بحکمته فقال له داود طوبى لک یا لقمان اعطیت الحکمة و صرفت عنک‏ البلوى و اعطى داود الخلافة و ابتلى بالبلیة و الفتنة.


و لقدْ آتیْنا لقْمان الْحکْمة رأس الحکمة الشکر لله ثم المخافة منه ثم القیام بطاعته. و قیل الحکمة هى الاصابة فى القول و العمل و الفقه فى الدین. أن اشْکرْ لله قال الزجاج معناه آتینا لقمن الحکمة لان یشکر لله. و قیل هو بدل من الحکمة. و قیل: هو تفسیر للحکمة، و منْ یشْکرْ فإنما یشْکر لنفْسه لان الشاکر یستحق المزید، من قوله: لئنْ شکرْتمْ لأزیدنکمْ اى یعود منفعة شکره الیه. و منْ کفر لن یضر الله فإن الله غنی عن العباد و شکرهم. حمید محمود فى صنعه.


و إذْ قال لقْمان لابْنه اى اذکر اذ قال لقمن لابنه و اسم ابنه ثاران، و قیل مشکم، و قیل انعم، و هو یعظه یا بنی لا تشْرکْ، یا بنى انها ان تک، یا بنى اقم. قرأ حفص بفتح الیاء فى ثلاثتهن و قرأ ابن کثیر باسکان الیاء فى الاولى و الثالثة و کسر الیاء فى الثانیة، و قرأ الباقون بکسر الیاء فى ثلاثتهن یا بنی لا تشْرکْ بالله إن الشرْک لظلْم عظیم هذا هو الظلم الذى حذر منه ابرهیم فى سورة الانعام: الذین آمنوا و لمْ یلْبسوا إیمانهمْ بظلْم و قال الشاعر:


الحمد لله لا شریک له


من اباها فنفسه ظلما

و وقف بعض المفسرین على قوله: لا تشْرکْ ثم ابتداء بالقسم فقال: بالله إن الشرْک لظلْم عظیم اظلم الظلم.


و وصیْنا الْإنْسان بوالدیْه اى وصیناه بالاحسان الى والدیه ثم رجح الام و بین عظم حق الوالدة فقال: حملتْه أمه وهْنا على‏ وهْن اى ضعفا على ضعف و شدة بعد شدة. فالوهن الاول ما ینوها من ثقل الحمل و الوهن الثانى ما یعتریها من الطلق، و عبوء التربیة و الرضاع. و فصاله فی عامیْن المراد بهذا الفصال الرضاع لان عاقبة الرضاع الفصال کقوله: أعْصر خمْرا و المعنى انها بعد الوضع ترضعه عامین. و ذلک مما یزیدها ضعفا. فلهذا وجب على الولد مراعاتها و القیام بشکرها. و فى الحدیث سئل رسول الله (ص): من احق الناس بحسن الصحبة؟ فقال امک. فقال: ثم من؟ قال: امک. قال: ثم من؟ قال: امک. قال: ثم من؟ قال ابوک.


قال: ثم من؟ قال: الاقرب فالاقرب. و قیل: رعایة حق الوالد من حیث الاحترام و رعایة حق الام من حیث الشفقة و الاکرام.


و قرى فى الشواذ و فصله فى عامین أی حد منتهى رضاعه فى انقضاء عامین، قال هاهنا فى عامین. و قال فى سورة البقرة: حوْلیْن کاملیْن لان لا یزاد علیهما. أن اشْکرْ لی یعنى و وصیناه ان اشکر لى و لوالدیْک إلی الْمصیر اى مصیرک الى و حسابک على فلا تخالف طاعتى. و فى کلام لقمان لابنه ان الله رضینى لک فلم یوصنى بک و لم یرضک لى فوصاک بى. و قال سفیان بن عیینة فى قوله تعالى: أن اشْکرْ لی و لوالدیْک قال من صلى الصلوات الخمس فقد شکر الله و من دعا للوالدین فى ادبار الصلوات الخمس فقد شکر الوالدین.


و إنْ جاهداک على‏ أنْ تشْرک بی یعنى و مع ما اوصیک به من بر الوالدین ان حملاک على ان تشرک بى فلا تطعْهما فان حقهما و ان عظم فلیس باعظم من حقى. و صاحبْهما فی الدنْیا معْروفا یعنى بالإنفاق علیهما و اتبعْ سبیل منْ أناب إلی یعنى اتبع سبیل محمد (ص) فیما یدعوک الیه من طاعتى، ثم إلی مرْجعکمْ فأنبئکمْ بما کنْتمْ تعْملون هذه الایة و نظیرها فى سورة العنکبوت نزلتا فى قوم اسلموا و لهم آباء و امهات مشرکون یبطئونهم عن الاسلام و یرغبونهم عنه. و قیل نزلت فى ابى بکر الصدیق و ذلک انه حین اسلم اتاه عثمان و طلحة و الزبیر و سعد بن ابى وقاص و عبد الرحمن بن عوف قالوا له قد صدقت هذا الرجل و آمنت به؟ قال نعم هو صادق فأمنوا به ثم حملهم الى النبی (ص) حتى اسلموا فهولاء لهم سابقة الاسلام اسلموا بارشاد ابى بکر، قال الله تعالى: و اتبعْ سبیل منْ أناب إلی یعنى أبا بکر و قد تضمنت الایة النهى عن صحبة الکفار و الفساق و الترغیب فى صحبة الصالحین. ثم عاد الى عظة لقمان ابنه. فقال: یا بنی إنها إنْ تک مثْقال حبة منْ خرْدل، انها انث لمکان الحبة کقوله: فإنها لا تعْمى الْأبْصار فانث لمکان الأبصار و یجوز ان یکون المراد بالتأنیث الحسنة یعنى ان الحسنة ان تک مثقال حبة. قال مقاتل: ان ابن لقمان قال لابیه یا ابت: ان عملت بالخطیئة لا یرانى احد کیف یعلمها الله فقال یا بنى ان الخطیئة ان تک مثقال حبة. یقال مثقال الشی‏ء ما یساویه فى الوزن و کثر فى الکلام فصار عبارة عن مقدار الدینار. قرأ نافع مثقال حبة بالرفع على اسم کان و مجازه ان یقع مثقال حبة و حینئذ لا خبر له فتکنْ فی صخْرة قال اکثر المفسرین هى الصخرة التى علیها الارض و هى التی تسمى السجین و لیست من الارض و هى التی یکتب فیها اعمال الفجار و خضرة السماء منها و هى على الریح لیست فى السماء و لا فى الارض، ثم قال: أوْ فی السماوات أوْ فی الْأرْض یعنى فى اى موضع حصل من الامکنة التی هى السماوات و الارض لم یخف علیه مکانها فیأتى الله بها یوم القیامة و یجازى علیها، إن الله لطیف باستخراجها خبیر بمکانها. و فى بعض الکتب ان هذه الکلمة آخر کلمة تکلم بها لقمن. فانشقت مرارته من هیبتها فمات. و قال الحسن معنى الایة هو الاحاطة بالاشیاء صغیرها و کبیرها. و قیل المراد بها الرزق، یعنى ان کان للانسان رزق مثقال حبة خردل فى هذه المواضع جاء بها الله حتى یخرجها و یسوقها الى من هى رزقه. و فى الخبر: ان الرزق مقسوم لن یعد و امرأ ما کتب له، ان الرزق لیطلب الرجل کما یطلبه اجله.


یا بنی أقم الصلاة و أْمرْ بالْمعْروف و انْه عن الْمنْکر و اصْبرْ على‏ ما أصابک فى ذات الله من المضرة فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر. و قیل: و اصْبرْ على‏ ما أصابک من شدائد الدنیا من الامراض و الفقر و الهم و الغم. إن ذلک منْ عزْم الْأمور اى ان الذى اوصیتک به مما عزم الله على عباده، اى امرهم به امرا حتما عزْم الْأمور ما لا یشوبه شبهة و لا یدافعه ریبة. و فى الخبر من صلى قبل العصر اربعا غفر الله له مغفرة عزما اى هذا الوعد صادق عزیم وثیق. و فى دعائه (ص) «اسئلک عزائم مغفرتک» اى اسئلک ان توفقنى للاعمال التی تغفر لصاحبها لا محالة.


و لا تصعرْ خدک للناس قرأ ابن کثیر و ابن عامر و عاصم و یعقوب لا تصعر بتشدید العین و قرأ الآخرون لا تصاعر و معناهما واحد، یقال صعر وجهه و صاعر اذا مال و اعرض تکبرا مثل ضعف و ضاعف. قال عکرمة: هو الذى اذا سلم علیه لوى عنقه تکبرا و الصعر التواء و میل فى العنق من خلقة او داء او کبر فى الانسان و فى الإبل. تقول: رجل اصعر و اصید و الصید کالصعر، و لا تمْش فی الْأرْض مرحا اى لا تمش بالخیلاء و الکبر. مرحا مصدر وقع موقع الحال. و المرح اشد الفرح.


إن الله لا یحب کل مخْتال فخور فى مشیته، فخور الفخور الذى یعدد مناقبه تطاولا بها و احتقارا لمن عدم مثلها. و قیل الفخور کثیر الفخر، عن ابن عمر قال: قال رسول الله (ص): خرج رجل یتبختر فى الجاهلیة علیه حلة فامر الله عز و جل الارض فاخذته فهو یتجلجل فیها الى یوم القیامة.


و اقْصدْ فی مشْیک القصد و الاقتصاد التوسط فى الامر، قال بعضهم: ان للشیطان من ابن آدم نزعتان بایتهما ظفر قنع: الافراط و التفریط. و قیل کلا طرفى القصد مذموم. و منه قوله عز و جل: و على الله قصْد السبیل و منْهمْ مقْتصد و تأویل الایة اقْصدْ فی مشْیک لا مرحا و اختیالا و لا خرقا و استعجالا. و قال ابن مسعود کانوا ینهون عن خبب الیهود و دبیب النصارى و لکن مشیا بین ذلک. و عن النبى (ص): سرعة المشى یذهب بهاء المومن.


و اغْضضْ منْ صوْتک یقال: غض صوته و غض بصره اذا خفض صوته و غمض بصره. و فى الحکمة حسبک من صوتک ما اسمعت اهل مجلسک، إن أنْکر الْأصْوات اى اقبح الاصوات لصوْت الْحمیر اوله زفیر و آخره شهیق و هما صوت اهل النار. و قال سفیان الثورى: صیاح کل شى‏ء تسبیحه الا الحمار فانه یصیح لرویة الشیطان. و روى عن النبى (ص) قال: «ان الله یبغض ثلث اصوات: نهقة الحمیر و نباح الکلب و الداعیة بالحرب» یعنى النائحة، و قیل لصوْت الْحمیر العطسة المنکرة حکاه اقضى القضاة الماوردى و وجه هذا القول انه جعل الحمیر فعیلا من قولهم طعنة حمراء اى شدیدة و من قولهم حمارة القیظ شدته و الحمار سمى حمارا لشدته، ثم لا تخصیص له بالعطسة دون غیرها من الاصوات.